تنهایی ، شوری اشكهایم
زخم صورتم را میسوزاند
این زخم زندگی است
كه مدتها مرا همراهی میكند
دست سردی نیست
تا اشكهایم را پاك كند
ومرهم زخمم باشد
در بسته است
نگاهم به در خیره مانده است
اتاق سرد است
همه چیز سرد است
گرما ، بدنم را میسوزاند
كسی نیست خاموشم كند
ولی این بار دیگر صورتم نمیسوزد
تنم از این همه تنهایی آتش میگیردو میسوزد
چقدر از تو نوشتم
وچقدر سرودم تورا
واشعارم چقدر غزل به تو داد
اما مثنوی چشمانت غزل مرا
دور میریخت
وقتی كه دوبیتی های تورا
عاشقانه میسرودم
اگر میبینی هنوز تنهام ، بخاطر عشق تو نیست !
من فقط میترسم ..
میترسم همه مثل تو باشند
بزرگترین خیانتی که من به خودم کردم ...
دوست داشتن " تو " بود
خودمانیم ...
...
تو ارزش آن همه عشق و محبت را اصلا نداشتی !
یـــادش بـــه خــــیـــر!!!
هــمیشه بم میگفتی....
فـــــقـــــط مــاله خودمی ..
مـــاله خودم ...
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد از دسـت دادن کسـیه که دوستـش داریم امـا حقیقـت اینه که از دست دادن خــودمـون و از یــاد بردن اینکه کـی هستیـم و چقدر ارزش داریم گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره ...