وقتی خودشو لوس میكرد خیلی خوشگل میشد مخصوصا وقتی موهاش تو صورتش پخش میشد و با چشای آبیش بهم خیره میشد ..بی اختیار دستام رفت سمت موهاشو موهاشو نوازش میكردم كه یهو دستمو كشید كنارش افتادم
سایان : كمت درد میگیره بوای تا اخر اونحوری بشینی خب ؟
من : باور كنم تو فقط نگران كمر من بودی ؟
سایان : میخوای باور نكن
نگاهم افتاد به یه كاغذی كه بالای تختش زده بود گفتم : سایان اون چیه ؟؟؟
سایان : خب روز جشنازدواجمونه دیگه ..
هر روز كه میگذره یه خونه رو رنگی میكنم ..میبینی فقط 2 روز مونده ؟
من : اوهوم .. خوابم میاد ..دیگه هیسسس..بخوابم
سایان : تو خوابت میاد ؟ یعنی فقط دردت این بود كه بیای پیش من ؟
من :هیسسسس