loading...
تفریحی سرگرمی سلمان فان
آخرین ارسال های انجمن
salman بازدید : 154 دوشنبه 01 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

یك لحظه دست سالار با بی رحمی بالا رفت و محكم روی صورتم جا گرفت. آنقدر محكم كه برق از سرم پرید، گیج به دیوار خوردم و شال سبز سالار از دستم رها شد. صدای سالار مثل یك صدای محو در گوشم طنین انداخت :
- می ری توی اتاقت و همه چیز رو فراموش می كنی .... سعی نكن اون روی منو بالا بیاری ... من اگه تو رو آوردم فقط خواسته ی كسی بود و بس ... نه به میل خودم ... من هیچ علاقه ای به شنیدن این حرفهای مزخرف ندارم ... عشق كلمه ای كه توی این خونه همه ازش متنفر هستن ... می فهمی؟
ایستادم، شال را روی میز گذاشتم و با غروری شكسته و دلی زخم دار به سمت در رفتم. كنار در ایستادم و گفتم :
- دوستتون دارم خیلی زیاد منو ببخشین ... بهتون دلبستم منو ببخشید ... ناراحتتون كردم منو ببخشین ...

 



جاوا :

دانلود از سرور اول
دانلود از سرور دوم
دانلود از سرور سوم

آندروید :

دانلود از سرور اول
دانلود از سرور دوم
دانلود از سرور سوم

 

منبع : رمان موبایل عاشقانه

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سلمان فان از فروردین 1392 کار خود را رسمی آغاز کرد و فعلاً هم توانسته به جای پیشرفت خوبی برسد.امیدوارم منو همراهی کنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبرنامه

    Enter your email address:

    Delivered by FeedBurner

    آمار سایت
  • کل مطالب : 562
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 91
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 333
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 750
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,248
  • بازدید ماه : 2,248
  • بازدید سال : 48,307
  • بازدید کلی : 313,276